loading...

قلم نگاشت

بازدید : 1449
سه شنبه 29 ارديبهشت 1399 زمان : 5:22

حدود یکسال پیش بود که حال خوبی نداشتم. حال ناخوبم به علت این بود که به شدت گمان کرده بودم از خدا خیلی دور شده بودم. یک روزی اتفاقی افتاد و اون اتفاق رو از سمت خداوند تصور کردم. اون اتفاق تاثیری شگرف در تغییر حالم ایجاد کرد. روزی در محل کارم مردی مسن و غریبه داشت از کنارم رد می‌شد و من ناخواسته جلب او شده بودم. نیرویی عجیب در این مرد حس می‌کردم. سرش را کنار گوشم آورد و گفت: برای من دعا کن.

پایان نامه بررسی تجارب اکتسابی دانشجویان دانشگاه تبریز از برنامۀ درسی پنهان در …

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 7
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 6
  • بازدید کننده امروز : 6
  • باردید دیروز : 80
  • بازدید کننده دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 143
  • بازدید ماه : 644
  • بازدید سال : 27011
  • بازدید کلی : 36806
  • کدهای اختصاصی